![]() |
4 بانک مقالات فارسی 3 |
![]() |
مدیریت جامع کیفیت بر روی تعدادی مفروضات و اصول استوار است که آن را از سایر رویکردهای مدیریتی متمایز میکند . این فرضها و اصول عبارتند از :
1- فرایندها و سیستمها منشا بیشتر مشکلات مربوط به کیفیت میباشد .
سازمانها شامل سیستمها و کارکنان می باشند ؛ عملکرد کارکنان تحتتاثیر تعامل همه اجزا و عناصر سیستمها است . مواد ، تجهیزات ، نیروی انسانی ، سیاستها ، روشهای کاری و بالاتر از همه فرهنگ سازمانی که تبلور ارزشها است ، بر نحوه ارائه خدمت تاثیر میگذارد . برآوردی محتاطانه نود درصد مشکلات را ناشی از سیستمها و ده درصد را مربوط به کارکنان می داند . (دمینگ نودوشش درصد مشکلات را مربوط به سیستمها و فقط چهار درصد آنها را ناشی از کارکنان میدانست) .کسب دیدگاه سیستماتیک به ما کمک میکند تا بتوانیم مشکلات مربوط به سیستم را از مشکلات مربوط به کارکنان افتراق دهیم .
2- اگر عملکرد فرایندها و سیستمها درست باشد ، محصول یا خدمت بدون نقص خواهد بود .
ارتقای واقعی عملکرد یک سازمان با درک کامل عملکرد فرایندها و سیستم و اصلاح دائمی آنها ، بر مبنای اطلاعات تولید شده توسط خود فرایندها و سیستمها امکانپذیر است . ممکن است سوال شود که صلاحیتهای حرفهای کارکنان چه نقشی در ارتقای کیفیت دارد ؛ بدیهی است که صلاحیتهای حرفهای کارکنان حائز اهمیت است اما ارزیابی عملکرد آنان باید جزئی از عملکرد فرایندها و سیستمها باشد تا تاثیر مثبت داشته ؛ بدون توجه به کارایی فرایندها و سیستمها نمیتوان عملکرد کارکنان را ارزیابی کرد . ریشه مشکلات در سیستمهاست ؛ اگر سیستمها درست عمل کنند عملکرد کارکنان بهبود خواهد یافت ،
3- ارتقای کیفیت فرایندی است که پایان ندارد .
ارتقای کیفیت جریانی است که آغاز دارد ولی پایان ندارد . از یک طرف سازمانها باید به نیازها و انتظارات در حال تغییر مشتریها پاسخ گویند و از سوی دیگر اجرای فرایندها و سیستمها در تعامل دائمی و پویا هستند ؛ بنابراین همواره میتوان فرصتهایی را برای ارتقای فرایندها و سیستمها پیدا کرد .
4- مشتری تعیینکننده نهایی کیفیت است .
باید محور همه تلاشها و اقدامات یک سازمان پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان داخلی و خارجی باشد . در اینصورت مشتریان داخلی (کارکنان و مدیران) علایق و خلاقیتها و استعدادهای خود را در مسیر ارتقای عملکرد فرایندها و سیستمها و یافتن راههای بهتر و موثرتر به کار میگیرند . از طرف دیگر گشوده شدن باب گفتگو با مشتریان خارجی به ارتقای مستمر کیفیت خدمات منجر میشود . هر کاری بدون در نظر گرفتن نیازها و انتظارات مشتریان (داخلی و خارجی) اگر چه ممکن است از نظر مدیران کاری مفید و بدون نقص باشد ، اما در واقع فاقد ارزش میباشد .
5- اجرای مدیریت جامع کیفیت به تعهد کامل سازمانی نیاز دارد .
بدون تعهد مدیران ارشد و همه مدیران اجرایی اتفاقی نخواهد افتاد یا اگر اتفاق افتاد ، دوام پیدا نخواهد کرد . باید مدیران شخصا مسئولیت مدیریت جامع کیفیت را بر عهده گیرند . اولین چیزی که باید اتفاق افتد این است که رهبران فکری سازمان ، از مدیریت جامع کیفیت درک درست و یکسانی پیدا کنند ، سپس باید محیطی به وجود آورند که تغییر و ارتقا در آن ممکن باشد بدین معنی که هر کس هر روز در اندیشه ارتقا باشد . ارتقای فرایندها و سیستمها با کار روزانه کارکنان ادغام شود ، یعنی ارتقا تبدیل به یک ارزش شود و در زمره عادتها قرار گیرد ؛ فقط در چنین شرایطی است که کارکنان به کمال توانایی خود دست مییابند و سازمان چنان توانایی و ظرفیتی پیدا میکند که جلوتر از نیازها و انتظارات مشتریهای خود حرکت کند .
6- کارکنان کلید موفقیت اجرای مدیریت جامع کیفیت میباشند .
اگر چه کارکنان سهم بسیار اندکی در مشکلات مربوط به کیفیت دارند ولی نقش بسزایی در ارتقای کیفیت به عهده دارند . کارکنان سرمایه اصلی سازمان میباشند ؛ آنان کارها را انجام میدهند بنابراین مشارکت آنان در تحقق مدیریت کیفیت امری حیاتی است . اگر نزدیکترین افراد به فرایندها در تحلیل عملکرد و تصمیمگیریهای مربوط به ارتقای آنها دخالت داشته باشند ارتقای مستمر کیفیت عملی خواهد شد . مشارکت کارکنان حاکی از وجود یک جو مناسب فرهنگی میباشد که میتواند همه کارکنان را در راستای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان بسیج نمایند .
7- اجرای موفق مدیریت جامع کیفیت محتاج کار تیمی و همکاری است .
کار تیمی یکی از مشخصات کلیدی مشارکت است و بدون آن کسب تعهد و جلب مشارکت افراد دشوار خواهد بود . کار تیمی علاوه بر ترغیب مشارکت افراد ، هماهنگی و همکاری واحدهای سازمانی را نیز ممکن میسازد . با استقرار تیمهای ارتقا روی فرایندها سد مابین واحدهای تولید یا ارائه خدمت از بین میرود ، ارتباط بین آنها تسهیل میشود و کارها سریعتر انجام میگیرند ؛ به تدریج از ارتفاع هرم سلسله مراتبی سازمان کاسته میشود و قدرت تصمیمگیری و اقدام از راس هرم به قاعده آن منتقل میشود .
8- مدیریت جامع کیفیت متکی بر سنجش عملکرد میباشد .
سنجش و ارتقای کیفیت به یکدیگر گره خوردهاند و هر یک ، یک روی سکه میباشند ؛ بنابراین ارتقای کیفیت بدون سنجش معنا ندارد . باید عملکرد فرایندها به صورت مستمر و بر اساس نشانگرهای کلیدی سنجش و ارتقا داده شوند . هر سنجش باید در راستای ارتقای عملکرد و پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان داخلی و خارجی باشد . اگر چه سنجشهای درونی و بیرونی مکمل یکدیگر میباشند اما سنجشهای بیرونی به دلیل انتقال برداشتها و دیدگاههای مشتریان به درون سازمان حائز اهمیت بیشتری هستند ،
9- پیشگیری از بروز نقص ، کلید دستیابی به کیفیت است .
در سازمانهای سنتی بیشترین وقت مدیران و کارکنان صرف حل مشکلاتی میشود که هر روز اینجا و آنجا به وجود میآید و کمترین توجهی به ریشه مشکلات نمیشود . عبارت مشکلات تمامشدنی نیستند یک عبارت رایج در میان مدیران سنتی است . در سازمانی که در آن مدیریت جامع کیفیت پیاده شده است حل ریشهای مشکلات و پیشگیری از آنها در وظایف روزانه کارکنان ادغام میشود . کارکنان با اصلاح و ارتقای فرایندها سرچشمه مشکلات را می خشکانند . ساده کردن روشهای انجام کار ، استاندارد کردن آنها و کوتاه کردن فرایندها به پیشگیری از بروز مشکلات کمک مینماید .
10- اجرای مدیریت جامع کیفیت محتاج برنامهریزی است .
برنامهریزی استراتژیک بر مبنای کیفیت ، از ضروریات انکار ناپذیر برای پیاده کردن مدیریت جامع کیفیت در سازمانها میباشد . برنامهریزی بلندمدت حاکی از آن است که مدیریت برای استفاده از منابع کامل مدیریت جامع کیفیت ثبات قدم و عزم راسخ دارد . اولین قدم برای برنامهریزی تعیین فلسفه وجودی سازمان (برای چه هستیم؟) ، دورنما (به کجا میخواهیم برسیم؟) و رسالت سازمان (چه میکنیم؟) میباشد . وظیفه مهم برنامهریزی استراتژیک بر عهده مدیران ارشد سازمان میباشد .
براساس استاندارد PMBOK ، مدیریت نهگانه حاکم بر پروژهها عبارتند از :
1- مدیریت یکپارچگی پروژه : توصیف کننده فرایندهای موردنیاز جهت حصول اطمینان از هماهنگی مناسب عناصر مختلف پروژه و شامل آغاز پروژه ، اجرای برنامه و اختتام پروژه میباشد .
2- مدیریت محدوده پروژه : توصیفگر فرایندهای لازم برای حصول اطمینان از این امر که پروژه در برگیرنده تمامی فعالیتهای موردنیاز بوده و کار اضافی در آن انجام نمیشود ، میباشد و شامل تصور توسعه پروژه ،محدوده توسعه وکنترل ، تعریف فعالیتها و کنترل آن میگردد .
3- مدیریت زمان پروژه : توصیفگر فرایندهای لازم برای حصول اطمینان از خاتمه بهموقع پروژه میباشد و شامل تعریف ارتباط فعالیتها ، برآورد مدت زمان فعالیتها ، تهیه برنامه زمانی و کنترل زمانبندی آنهاست.
4- مدیریت هزینه پروژهها : توصیفگر فرایندهای لازم برای حصول اطمینان از اینکه پروژه در چارچوب بودجه مصوب به اتمام خواهد رسید ، میباشد و شامل برآورد هزینه ، بودجهبندی و کنترل هزینه میگردد .
5- مدیریت کیفیت پروژه: توصیفگر فرایندهای لازم برای حصول اطمینان از تامین ضرورتهای موثر در اجرای پروژه بوده و شامل برنامهریزی ، تضمین و کنترل کیفیت میباشد .
6- مدیریت تدارکات پروژه : توصیفگر فرایندهای موردنیاز برای فراهم کردن کالا و خدمات لازمالوجود در پروژه میباشد و شامل برنامهریزی و کنترل تدارکات ، مدیریت مدارک تجهیزات ، برنامهریزی تقاضا و درخواست ، انتخاب منبع ، مدیریت و ارزیابی طرفهای قرارداد دست دوم(Subcontractors) آنهاست .
7- مدیریت منابع انسانی پروژه : توصیفگر فرایندی است که بهترین شکل بکارگیری افراد در پروژه را تضمین مینماید و شامل تعریف ساختار سازمانی نیروی انسانی پروژه ، شیوههای جذب نیرو ، روش تخصیص نیروها (در ساختار ماتریسی) ، تشکیل ، سازماندهی و توسعه تیم پروژه میباشد .
8- مدیریت ارتباطات پروژه : توصیفگر فرایندهای لازم برای حصول اطمینان از تولید ، جمعآوری ، انتشار و توزیع مناسب و بهموقع اطلاعات پروژه بوده و شامل برنامهریزی ارتباطات ، مدیریت اطلاعات ، کنترل اطلاعات ، گزارش کارایی و اختتام رسمی پروژه میباشد .
9- مدیریت ریسک پروژه : توصیفگر فرایندی است که با تعیین و تجزیهوتحلیل واکنش مناسب در مقابل درجه ریسک پروژه سروکار دارد و شامل تعریف ریسک در پروژه ، برآورد ریسک ، کمی(مقداری) کردن ریسک ، اتخاذ واکنش در برابر ریسک و کنترل واکنش در قبال ریسک و پاسخگویی در قبال ریسک میباشد .
کارکرد مدیریت پروژه در چیست ؟
مدیریتپروژه مجموعه ابزارهایی برای برنامهریزی و هدایت پروژه به سوی اهداف موردنظر است ؛ این اهداف بر پایه رضایتمندی مشتری و توجه به سه عامل زمان ، کیفیت و هزینه استوارند .
در نگاه اول ممکن است ابزارها و روشهای مورد استفاده در مدیریت پروژه زاید ، زمانبر و هزینهزا باشند ، اما باید توجه داشت که مدیریت پروژه تنها راهی است که میتواند شما را از انجام بهموقع پروژه مطمئن سازد . مدیریت پروژه راهیست برای استفاده مناسب از انسان ، ماشین و پول در راستای اجرای درست و بههنگام یک کار نو ، کاری که باید در همان اولین اجرا درست انجام شود .
مدیریت پروژه یا مدیریت بر مبنای پروژه ، روش کارایی در مدیریت ، برای برخورد با کارهای نو و ایجاد توازن در توجه به محدوده پروژه ، هزینه و کیفیت در قالب زمان و در محیطی مملوء از ریسک است . هدف از آموزش مدیران پروژه توانمندسازی آنان در برابر مشکلات پروژه و آمادهسازی آنها برای ورود به فضای جدید و ناشناخته پروژه است . فنون مدیریت پروژه سوالات زیر را پاسخ میگویند :
v چگونه میتوان کارهای لازم برای اتمام موفقیتآمیز پروژه را تعریف کرد ؟
v مدت زمان اجرای پروژه چقدر خواهد بود و چه هزینهای در بر خواهد داشت ؟
v چگونه میتوان گروه مناسب کاری برای اجرای پروژه ایجاد نمود ؟
v چه مقدار کار و وظایف را بر عهده یک نفر میتوان گذاشت و چگونه میتوان از اجرای آن اطمینان یافت ؟
v چگونه میتوان انگیزه کاری را در بین افراد یک گروه زنده نگه داشت ؟
v چگونه باید با افزایش هزینهها برخورد کرد ؟
v آیا بودجه و هزینه تحت کنترل است ؟
v در چه مواقعی و کجا ، پروژه در معرض شکست قرار میگیرد ؟
v برای اطمینان از انجام بهموقع کارها چه باید نمود ؟
v آیا میتوان تشخیص داد که پروژه واقعا بر روی برنامه حرکت میکند یا خیر ؟
استانداردهای مدیریت پروژه کدامند ؟
با گسترش حوزه تجاری شرکتها و جهانیشدن پروژهها ، امروزه استفاده از استانداردها برای همزبانی افراد درگیر در پروژه و اطمینان از اجرای درست کار ضروری است . استانداردها ، علاوه بر تبیین کار و تعیین چگونگی اجرای صحیح عملیات ، به عنوان مرجعی برای افراد گروه پروژه در اختلافات مطرح است . قوت استانداردها در جامع بودن آنها ، سادگی ، مقبولیت عام استفادهکنندگان و تضمینش برای اجرای درست کار است . با توجه به جهانی شدن شرکتهای ساخت و تولید و گسترش بازارهای کار ، مدیران پروژه بهتر است با استانداردهای مدیریتپروژه آشنا شوند ؛ بهرهگیری از آنها میتواند آنها را در اجرای برنامههای پروژه یاری نماید .
موسسات و کشورهای گوناگونی اقدام به تدوین استانداردهای مخصوص خود در زمینه مدیریتپروژه کردهاند ؛ اما در این میان چهار استاندارد دارای اهمیت و مقبولیت بیشتری هستند :
1- PMBOK (Project Management Body Of Knowledge) :
این همان نام آشنا و معروف است که در انجمن مدیریت پروژه آمریکا (PMI) تدوینشده و استفاده از آن بسیار متداول است . پس از تدوین PMBOK ، موسسه ملی استاندارد آمریکا نیز آن را تایید و به عنوان استاندارد ملی آمریکا در زمینه مدیریت پروژه ثبت کرده است . در این استاندارد دانش مدیریت پروژه در نه بخش بیان شده است . در این میان تفاوتهای اندکی بین دونسخهی موسسهی PMI و موسسهی استاندارد وجوددارد ؛ PMBOK نگاهی نظری و ANSI 99-001-2000 نگاهی اجراییتر دارد . PMBOK همانند سایر استانداردها ، هرساله توسط هیات منتخبی از PMI بازبینی میشود و در صورت نیاز به تغییر ، ویرایش جدیدی از آن به اطلاع اعضاء PMI میرسد .
2- APM (Association For Project Management) :
این استاندارد توسط مرکز مطالعات مدیریت پروژه انگلستان (UMIST) و زیر نظر پروفسور موریس تهیه و تدوین شده است . این استاندارد شامل هفت قسمت است که در این هفت قسمت چهل مفهوم کلیدی در زمینه مدیریت پروژه تشریح شده اند .
3- (British Standard) BS6079 :
این استاندارد توسط شرکت British Standard تهیه و تدوین شده است . این استاندارد موردقبول دولت و صنعت انگلستان میباشد ؛ در این استاندارد مدیریت پروژه به چهار قسمت تقسیم شده است .
4- JPMF Management Forum) (japanese Project :
این استاندارد توسط انجمن پیشرفت مهندسی ژاپن (ENAA) تهیه شده است . دیدگاه این استاندارد بر خلاف استانداردهای فوق بر این اساس است که چگونه مدیریت پروژه میتواند محرک خلاقیت و ایجاد ارزش تجاری گردد ؟ این استاندارد نیز مدیریت پروژه را به چهار قسمت تقسیم کرده است .
استانداردهای دیگری نیز چون استاندارد ISO 1006 تدوینشدهاند که نه عمومیت استانداردهای بالا را دارند و نه مقبولیت عام آنها را . در انتخاب استاندارد موردنظر لازم است نوع پروژه ، محیط اجرا و نظر مشتریان و حامیان پروژه را درنظر گرفت و با مدیرانی که پیش از این پروژهای مشابه را مدیریت کردهاند ، مشورت نمود .