![]() |
4 بانک مقالات فارسی 3 |
![]() |
اهم عناصر ساختاری عبارتند از :
1- تعهد مدیریت ارشد :
برای رهبری و حمایت از تلاشهای مدیریت جامع کیفیت ، فرهنگسازی و نهادینه کردن آن در سازمان ضروری است
2- ساختار حمایتی :
ایجاد یک ساختار مدیریتی جداگانه برای تعیین الویتها و پایش اجرای مدیریت جامع کیفیت ضروری است . معمولا شورای کیفیت یا کمیته ارتقای کیفیت به عنوان یک ساختار حمایتی و تسهیلکننده با مشارکت تیم مدیریت ارشد ایجاد میشود .
3- تیمهای ارتقا :
اگر فلسفه مدیریت جامع کیفیت به درستی درک شود باید در اجرای آن ، تیمهای فرابخشی با عضویت صاحبان فرایندها از واحدها و بخشهای مختلف سازمانی تشکیل شوند و سنجش ، پایش ، کنترل و ارتقای عملکرد فرایندهای اصلی و کلیدی را بر عهده گیرند .
4- روش و ابزار ارتقا :
باید برای ارتقای فرایندها یک روش علمی توام با ابزار ساده و کاربردی وجود داشته باشد و همه مدیران و کارکنان نیز در رابطه با استفاده از روش و ابزار موردنظر آموزش بینند ؛ وجود روش و ابزار استاندارد و استفاده از آنها زبان مشترک ایجاد مینماید .
5- روشها و ابزار آماری :
استفاده از روشها و ابزار آماری از جمله کنترل آماری فرایند ، برای سنجش ،پایش ، کنترل و ارتقای عملکرد فرایندها ضروری است ؛ به عبارت دیگر ارتقای عملکرد فرایندها باید مبتنی بر حقایق باشد .
6- مهارتهای انسانی :
چون مدیریت جامع کیفیت یک رویکرد مدیریتی مبتنی بر کارکنان است بنابراین باید مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط ، انگیزش حل تضادها و مواردی ازین دست وجود داشته باشد .
7- روشی برای انتقال صدای مشتریها به داخل سازمان :
برای آن که نیازها و انتظارات مشتریان به ویژگیهای کیفی خدمت تشکیل شود ازQuality Function Deployment استفاده میشود .
8- مهندسی مجدد فرایند :
گاهی لازم است برای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان ، فرایندها از نو پایهریزی شوند ؛ این اقدام را مهندسی مجدد فرایند مینامند .
9- نظام ارتباطی موثر و کارآمد :
برای اجرای مدیریت جامع کیفیت وجود یک نظام ارتباطی موثر و کارآمد ضروری است . نظام ارتباطی باید حول محور پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان (داخلی و خارجی) شکل گیرد . تار و پود همه تلاشهای ارتقای کیفیت و رشته اتصال مغزها و دلهای کارکنان و مدیران نظام ارتباطی است ؛ به همین دلیل در سازمانهایی که مدیریت جامع کیفیت پیاده میشود به کارآمدی نظام ارتباطی اهمیت فوقالعادهای داده میشود .
10- نظام تقدیر و تشویق :
وجود نظام تقدیر و تشویق موثر و حساس نیز یکی از ساختارهای موردنیاز برای اجرای مدیریت جامع کیفیت میباشد . اگر چه خود فلسفه فرایندگرا ماهیتا انگیزش درونی کارکنان را تقویت مینماید اما مدیریت نیز برای نشان دادن علاقه و حمایت خود باید مناسبترین روشها را برای تقدیر و تشویق از تیمهای ارتقا انتخاب نماید ؛ هر بار تقدیر یا تشویق مناسب ، روح جدیدی در کالبد کارکنان میدمد .
اجرای مدیریت جامع کیفیت باید تدریجی و طی مراحلی انجام گیرد . از زمان تصمیم به اجرای آن تا ادغام کامل با کار روزمره کارکنان سالها طول میکشد . هیچ راه میانبری برای کوتاه کردن این فاصله زمانی وجود ندارد . برای پیاده کردن مدیریت جامع کیفیت الگوهای اجرایی مختلفی به وجود آمده است اما بهترین الگوی اجرایی وجود ندارد .
برای اجرای مدیریت جامع کیفیت در جمهوری اسلامی ایران یک الگوی شش مرحلهای ارائه میشود اما باید توجه کنیم که مرزبندی کاملا مشخصی بین این مراحل وجود ندارد و در حین اجرا نیز سازمانهای مختلف ممکن است این مراحل را با سرعتهای متفاوت طی کنند . شروع صحیح اجرای مدیریت جامع کیفیت و صبر و شکیبایی شرط اول موفقیت میباشد .
مراحل اجرایی مدیریت جامع کیفیت :
1- مرحله آگاهی
در این مرحله تواناییهای بالقوه موجود برای اجرا شناسایی میشوند و درباره اجرای مدیریت جامع کیفیت تصمیمگیری به عمل میآید . در پایان این مرحله لازم است مدیریت ارشد درک روشن و کاملی از مدیریت جامع کیفیت و روشهای جامع کیفیت و روشهای دستیابی به آن پیدا کرده باشد ؛ بدین منظور شرکت در دورههای آموزشی ، مطالعه مقالات و کتابهایی درباره مدیریت جامع کیفیت ضروری میباشد . تشکیل یک تیم کاری متشکل از مدیران ارشد برای ارزیابی سازمانی و تهیه پیشنهادی برای تصمیمگیری درباره اجرای مدیریت جامع کیفیت لازم است ،زمانی که مدیران ارشد تعهد خود را به اجرای مدیریت جامع کیفیت نشان دادند باید به سوالات کارکنان درباره ضرورت تغییر پاسخ دهند . باید باب بحث و گفتگو در سازمان باز شود و مدیریت ارشد با ارائه دلایل انتخاب مدیریت جامع کیفیت و نتایج موردانتظار از اجرای آن ، زمینه پذیرش آنرا در کارکنان به وجود آورد بنابراین مرحله آگاهی مرحله ایجاد آمادگی برای تغییر میباشد . این مرحله معمولا بیش از یک سال طول میکشد !
2- مرحله کسب دانش و مهارتها
در این مرحله پایههای مدیریت جامع کیفیت ریخته میشود ؛ بدین معنی که ابزار و روشهای ارتقای مستمر کیفیت آموزش داده میشوند ؛ برای ایجاد جو فرهنگی مناسب جهت پرداختن به ارتقای کیفیت برنامهریزی میشود ؛ اولین علایم کار تیمی ظاهر میشود و نهایتا آنکه سازمان به سنجش و پایش کیفیت اقدام میکند .
کارهایی که در این مرحله باید انجام گیرد عبارتند از :
v ایجاد صلاحیتهای لازم در مدیریت از طریق آموزش ابزار و فنون ارتقای مستمر کیفیت و دانش ارتقا
v ایجاد صلاحیتهای لازم در کارکنان از طریق آشنایی با فلسفه و اصول مدیریت جامع کیفیت ، ویژکیهای فرایندها و اهمیت کار تیمی برای ارتقای آنها .
v ارزیابی فرهنگ سازمانی به منظور تغییر در فرهنگ سازگار با ارتقای مستمر کیفیت ؛ بدین منظور باید برنامهای تدوین و اجرا گردد که در سایه آن جو اعتماد و ارتباط روشن بین مدیران و کارکنان ایجاد شود .
v مشخص کردن مشتریان و تعیین نیازها و انتظارات آنان . هر واحد باید فرایندهای کلیدی و مشتریهای آنها را تعیین کند ، سپس از طریق گفتگوی مستقیم یا کسب پس خوراندهای منظم ، نیازها و انتظارات مشتریان را تعیین نماید .
v انتخاب یک روش ارتقای کیفیت ؛ روش FOCUS-PDCA پیشنهاد میشود .
v تشکیل تیمهای ارتقای کیفیت و آموزش آنان .
v ارتقای تعدادی فرایند کلیدی جهت کسب تجربه .
3- مرحله برنامه ریزی بلند مدت
مدیریت جامع کیفیت یک فلسفه مدیریتی جامع بلندمدت و پویا میباشد . برای استفاده از منافع کامل آن باید برنامهریزی بلندمدت به عمل آید . در این مرحله فعالیتهای زیر انجام می گیرند :
v یک ارزیابی درونی کیفیت برای تشخیص نقاط قوت و ضعف .
v تعیین رسالت و دورنمای سازمان .
v تعیین اهداف بلندمدت و استراتژیهای دستیابی به آنها .
v تدوین شیوه ارزشیابی برنامه .
باید برای تحقق این مرحله از مراحل اجرایی ، فرهنگ سازمانی با ارزشهای اساسی مدیریت جامع کیفیت سازگار باشد . وجود جو اعتماد ، تفکر قدرت بخشیدن به کارکنان و مشارکت آنان در ارتقای فرایندها ، اعتماد به کار تیمی و بهبود عملکرد فرایندها و بطور کلی باور فلسفه مدیریت جامع کیفیت و منافع درازمدت آن از شرایط اساسی برای برنامهریزی استراتژیک تلقی میشوند ؛ بنابراین مرحله دوم یعنی مرحله کسب دانش و مهارت تا زمانی ادامه مییابد که جمیع شرایط برای ورود به این مرحله فراهم گردد .
4- مرحله برنامهریزی تفصیلی
در این مرحله همه بخشها و واحدهای سازمانی بر اساس برنامه بلندمدت ، برنامههای یکساله تدوین مینمایند . در این مرحله بخشها و واحدها باید وظایف زیر را به انجام رسانند :
v فرایندهای اساسی خود را تعیین کنند .
v مشتریان فرایندها را مشخص نمایند .
v نیازها و انتظارات مشتریان را تعیین کنند .
v فرایندهایی را برای ارتقا انتخاب نمایند .
v اهداف اختصاصی ارتقا را تنظیم کنند .
v تیمهای ارتقای فرایندها را تشکیل دهند .
v نشانگرهای ارتقای کیفیت را تعیین نمایند .
5- مرحله اجرا
در این مرحله بخشها و واحدها برنامههای سالانه خود را اجرا میکنند . در این مرحله باید فعالیتهای زیر انجام شوند :
v تیمهای ارتقا فرایندهای خود را ارتقا دهند .
v یک سیستم ارتباطی منظم و قوی برای انتقال تجربیات ایجاد شود .
v یادگیری در عمل ترغیب گردد .
v موانع و مشکلات ارتقای فرایندها از میان برداشته شود .
v یک سیستم تقدیر و تشویق کارآمد به وجود آید .
v پیشرفتها پایش شوند .
v دستاوردها حفظ گردند .
6- مرحله ارزشیابی
باید سالانه از برنامههای ارتقای کیفیت ارزشیابی به عمل آید تا علل موفقیتها و احیانا شکستها مشخص گردد . اگر چه مدیران و کارکنان اغلب از نتایج مثبت اجرای برنامهها بیشتر شاد میشوند ولی تجربیات مثبت و منفی هر دو آموزنده میباشند ؛ هر تجربه منفی شاید فرصت بیشتری را برای کسب تجربه و یادگیری فراهم نماید ...
مدیریت جامع کیفیت بر روی تعدادی مفروضات و اصول استوار است که آن را از سایر رویکردهای مدیریتی متمایز میکند . این فرضها و اصول عبارتند از :
1- فرایندها و سیستمها منشا بیشتر مشکلات مربوط به کیفیت میباشد .
سازمانها شامل سیستمها و کارکنان می باشند ؛ عملکرد کارکنان تحتتاثیر تعامل همه اجزا و عناصر سیستمها است . مواد ، تجهیزات ، نیروی انسانی ، سیاستها ، روشهای کاری و بالاتر از همه فرهنگ سازمانی که تبلور ارزشها است ، بر نحوه ارائه خدمت تاثیر میگذارد . برآوردی محتاطانه نود درصد مشکلات را ناشی از سیستمها و ده درصد را مربوط به کارکنان می داند . (دمینگ نودوشش درصد مشکلات را مربوط به سیستمها و فقط چهار درصد آنها را ناشی از کارکنان میدانست) .کسب دیدگاه سیستماتیک به ما کمک میکند تا بتوانیم مشکلات مربوط به سیستم را از مشکلات مربوط به کارکنان افتراق دهیم .
2- اگر عملکرد فرایندها و سیستمها درست باشد ، محصول یا خدمت بدون نقص خواهد بود .
ارتقای واقعی عملکرد یک سازمان با درک کامل عملکرد فرایندها و سیستم و اصلاح دائمی آنها ، بر مبنای اطلاعات تولید شده توسط خود فرایندها و سیستمها امکانپذیر است . ممکن است سوال شود که صلاحیتهای حرفهای کارکنان چه نقشی در ارتقای کیفیت دارد ؛ بدیهی است که صلاحیتهای حرفهای کارکنان حائز اهمیت است اما ارزیابی عملکرد آنان باید جزئی از عملکرد فرایندها و سیستمها باشد تا تاثیر مثبت داشته ؛ بدون توجه به کارایی فرایندها و سیستمها نمیتوان عملکرد کارکنان را ارزیابی کرد . ریشه مشکلات در سیستمهاست ؛ اگر سیستمها درست عمل کنند عملکرد کارکنان بهبود خواهد یافت ،
3- ارتقای کیفیت فرایندی است که پایان ندارد .
ارتقای کیفیت جریانی است که آغاز دارد ولی پایان ندارد . از یک طرف سازمانها باید به نیازها و انتظارات در حال تغییر مشتریها پاسخ گویند و از سوی دیگر اجرای فرایندها و سیستمها در تعامل دائمی و پویا هستند ؛ بنابراین همواره میتوان فرصتهایی را برای ارتقای فرایندها و سیستمها پیدا کرد .
4- مشتری تعیینکننده نهایی کیفیت است .
باید محور همه تلاشها و اقدامات یک سازمان پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان داخلی و خارجی باشد . در اینصورت مشتریان داخلی (کارکنان و مدیران) علایق و خلاقیتها و استعدادهای خود را در مسیر ارتقای عملکرد فرایندها و سیستمها و یافتن راههای بهتر و موثرتر به کار میگیرند . از طرف دیگر گشوده شدن باب گفتگو با مشتریان خارجی به ارتقای مستمر کیفیت خدمات منجر میشود . هر کاری بدون در نظر گرفتن نیازها و انتظارات مشتریان (داخلی و خارجی) اگر چه ممکن است از نظر مدیران کاری مفید و بدون نقص باشد ، اما در واقع فاقد ارزش میباشد .
5- اجرای مدیریت جامع کیفیت به تعهد کامل سازمانی نیاز دارد .
بدون تعهد مدیران ارشد و همه مدیران اجرایی اتفاقی نخواهد افتاد یا اگر اتفاق افتاد ، دوام پیدا نخواهد کرد . باید مدیران شخصا مسئولیت مدیریت جامع کیفیت را بر عهده گیرند . اولین چیزی که باید اتفاق افتد این است که رهبران فکری سازمان ، از مدیریت جامع کیفیت درک درست و یکسانی پیدا کنند ، سپس باید محیطی به وجود آورند که تغییر و ارتقا در آن ممکن باشد بدین معنی که هر کس هر روز در اندیشه ارتقا باشد . ارتقای فرایندها و سیستمها با کار روزانه کارکنان ادغام شود ، یعنی ارتقا تبدیل به یک ارزش شود و در زمره عادتها قرار گیرد ؛ فقط در چنین شرایطی است که کارکنان به کمال توانایی خود دست مییابند و سازمان چنان توانایی و ظرفیتی پیدا میکند که جلوتر از نیازها و انتظارات مشتریهای خود حرکت کند .
6- کارکنان کلید موفقیت اجرای مدیریت جامع کیفیت میباشند .
اگر چه کارکنان سهم بسیار اندکی در مشکلات مربوط به کیفیت دارند ولی نقش بسزایی در ارتقای کیفیت به عهده دارند . کارکنان سرمایه اصلی سازمان میباشند ؛ آنان کارها را انجام میدهند بنابراین مشارکت آنان در تحقق مدیریت کیفیت امری حیاتی است . اگر نزدیکترین افراد به فرایندها در تحلیل عملکرد و تصمیمگیریهای مربوط به ارتقای آنها دخالت داشته باشند ارتقای مستمر کیفیت عملی خواهد شد . مشارکت کارکنان حاکی از وجود یک جو مناسب فرهنگی میباشد که میتواند همه کارکنان را در راستای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان بسیج نمایند .
7- اجرای موفق مدیریت جامع کیفیت محتاج کار تیمی و همکاری است .
کار تیمی یکی از مشخصات کلیدی مشارکت است و بدون آن کسب تعهد و جلب مشارکت افراد دشوار خواهد بود . کار تیمی علاوه بر ترغیب مشارکت افراد ، هماهنگی و همکاری واحدهای سازمانی را نیز ممکن میسازد . با استقرار تیمهای ارتقا روی فرایندها سد مابین واحدهای تولید یا ارائه خدمت از بین میرود ، ارتباط بین آنها تسهیل میشود و کارها سریعتر انجام میگیرند ؛ به تدریج از ارتفاع هرم سلسله مراتبی سازمان کاسته میشود و قدرت تصمیمگیری و اقدام از راس هرم به قاعده آن منتقل میشود .
8- مدیریت جامع کیفیت متکی بر سنجش عملکرد میباشد .
سنجش و ارتقای کیفیت به یکدیگر گره خوردهاند و هر یک ، یک روی سکه میباشند ؛ بنابراین ارتقای کیفیت بدون سنجش معنا ندارد . باید عملکرد فرایندها به صورت مستمر و بر اساس نشانگرهای کلیدی سنجش و ارتقا داده شوند . هر سنجش باید در راستای ارتقای عملکرد و پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتریان داخلی و خارجی باشد . اگر چه سنجشهای درونی و بیرونی مکمل یکدیگر میباشند اما سنجشهای بیرونی به دلیل انتقال برداشتها و دیدگاههای مشتریان به درون سازمان حائز اهمیت بیشتری هستند ،
9- پیشگیری از بروز نقص ، کلید دستیابی به کیفیت است .
در سازمانهای سنتی بیشترین وقت مدیران و کارکنان صرف حل مشکلاتی میشود که هر روز اینجا و آنجا به وجود میآید و کمترین توجهی به ریشه مشکلات نمیشود . عبارت مشکلات تمامشدنی نیستند یک عبارت رایج در میان مدیران سنتی است . در سازمانی که در آن مدیریت جامع کیفیت پیاده شده است حل ریشهای مشکلات و پیشگیری از آنها در وظایف روزانه کارکنان ادغام میشود . کارکنان با اصلاح و ارتقای فرایندها سرچشمه مشکلات را می خشکانند . ساده کردن روشهای انجام کار ، استاندارد کردن آنها و کوتاه کردن فرایندها به پیشگیری از بروز مشکلات کمک مینماید .
10- اجرای مدیریت جامع کیفیت محتاج برنامهریزی است .
برنامهریزی استراتژیک بر مبنای کیفیت ، از ضروریات انکار ناپذیر برای پیاده کردن مدیریت جامع کیفیت در سازمانها میباشد . برنامهریزی بلندمدت حاکی از آن است که مدیریت برای استفاده از منابع کامل مدیریت جامع کیفیت ثبات قدم و عزم راسخ دارد . اولین قدم برای برنامهریزی تعیین فلسفه وجودی سازمان (برای چه هستیم؟) ، دورنما (به کجا میخواهیم برسیم؟) و رسالت سازمان (چه میکنیم؟) میباشد . وظیفه مهم برنامهریزی استراتژیک بر عهده مدیران ارشد سازمان میباشد .