![]() |
4 بانک مقالات فارسی 3 |
![]() |
خلاصه کتاب :حمیرا فرزند سوم خانواده، در بیمارستان بالای سر پدر بیمارش، به نام عبو(عبدالله) نشسته و خاطرات بچگی اش را مرور می کند.
* * *
ماهرخ، مادر حمیرا از نعمت وجود مادر بی بهره بوده و پدرش را نیز زود از دست داده است و به همراه دو برادر دانشجویش زندگی می کرده است. وقتی عبو به خواستگاری او می آید می پذیرد تا از شر لباسشویی برادرهایش نجات پیدا کند. غافل از اینکه بعدها لباسشوی افراد بیشتری از خانواده خود خواهد شد.عبو ماهرخ را دوست دارد ولی مردی است زورگو و شکّاک. ماهرخ نیز زنی ظلم پذیر و فرمانبردار است. عبو تنها فرزند عزیز، مادربزرگ خانواده است. عزیز خود، همسر سوم مردی پیر بوده و سالها پیش شوهرش را از دست داده و در حال حاضر با عبو و ماهرخ زندگی می کند. عزیز همیشه محتاج کمکهای ماهرخ است اما گاهی به او حسادت می کند. مثلا نمی تواند باور کند که عبو، دختری بی کس و کاری مثل ماهرخ را به همسری انتخاب کند. عبو خودش آدم زن ندیده ای بوده که همیشه دیر تصمیم می گیرد و سریع پشیمان می شود. ماهرخ و عبدالله صاحب سه فرزند به نام های مسعود، مستانه و حمیرا می شوند. آنها فرزندان یک پدر و مادر هستند ولی دارای شخصیت های کاملا متفاوت نسبت به هم می باشند. ماهرخ از گذشته خاطرات خوبی دارد و همه آنها را عینا به یاد می آورد ولی عبو اگر هم چیزی از خاطرات گذشته می داند، آنها را بروز نمی دهد. هر وقت پای صحبت پیش می آید ماهرخ از تولد مسعود و مستانه تعریف می کند اما چیز زیادی ندارد که از تولد حمیرا بگوید چون او فرزندی ناخواسته بوده است. عبو همیشه با زن و بچه اش دعوا می کند. بعد از مدتی حرصش می خوابد و از کار کرده پشیمان می شود و می خواهد با خرید چیزی، یا با دادن پول به صورت رشوه ناراحتی را از دل آنها بیرون آورد. مستانه در چنین وقتهایی قهر می کند و غذا نمی خورد. مسعود رشوه های بیشتر می خواهد و حمیرا ساکت است و چیزی نمی گوید یا تن به اعترافات واهی می دهد.
چند سالی هست که نویسندگی یکی از کارهای انفکاک ناپذیر زندگیم شده... شاید بعضی از کتاب هام رو تو کتاب فروشی ها دیده باشید یا حتی بعضی هاش رو خونده باشید. اگرچه چند سالی هست که کتابی از من چاپ نشده ولی خوشحالم که بعضی ها هنوز کتابهام رو میخونن و برام ایمیل میزنن یا نامه مینویسن...امیدوارم بتونم بزودی چند کتابی که منتظر جواب ارشاد برای چاپشون هستم رو به بازار بیارم :)
دوست دارم این وبلاگ هم پل ارتباطی بشه بین من و خواننده های کتاب هام.
عشق سبز- غریبی از شهر آشنایی- ساقی- واژه ی مکرر عشق کتاب های چاپ شده هستند و کتاب های لبخند آسمانیان- خوانده شده و ماه من کتابهایی هستند که در دست چاپ هستند.
نمیدونم شما تا به حال درمورد زندگی دوباره ی بعد از مرگ چیزی شنیدید یا نه..بعضی از آدمها معتقدند قبلا و تو زمانهای گذشته زندگی کردند.
مثالا آدمی که به شدت از آب میترسیده معلو میشه که پنجاه سال قبل در یه شبی که از سر کار برمی گشته بوسیله ی چند دزد در کانال آب خفه شده ...
دالان بهشت : نازی صفوی
از پرفروشترین رمانهای ایرانی. داستان زندگی دختری که بنابه تصمیم والدینش ازدواج میکند، خیلی زود شکست میخورد و... خدایا چقدر نفهم و کودن بودم که درک نمیکردم. حس حسادت زنانه کجا و غیرت و تعصب مردانه کجا! حتی مهلت نشد چشمهایش را ببینم، سیلیاش چنان سخت و محکم و آنی، مثل برِ توی صورتم خورد که هیچ چیز ندیدم. پسر یا دختر کدام مقصرند؟ و آیا این پرسش از ریشه اشتباه نیست؟ پسر جوانی تحصیل کرده است، زندگی اجتماعی موفقی دارد و رفتارهایش توسط هر دو خانواده تأیید میشود. دختر اما بیتجربه است، از پشت میز مدرسه و از بازی کودکانه به جایی پرتاب شده است که نمیشناسدش و بزرگترها زندگی زناشوییاش میخوانند. همه چیز علیه دختر است. نویسنده اما به یاری سطرهای نانوشتهاش چیز دیگری را به تصویر میکشد. سپیدخوانیها از به مسلخ بردن یک قربانی حکایت میکنند. نازی صفوی، 38 سال دارد، ذاتاً نویسنده است و در آثارش بیش از هر چیز به زنان میپردازد. به زنان و آزادیهای بدیهی اما به کسوت آرزو درآمدهشان.
دالان بهشت : نازی صفوی انتشارات ققنوس تاریخ چاپ : 1384
قطع : رقعی شماره شابک : 964-311-260-8 قیمت : 45000 ریال
برزخ اما بهشت : نازی صفوی
چکیده ((برزخ اما بهشت)) تصویری از زندگی زنی است با روحی زخم خورده ،که پس ازپایان دادن به زندگی مشترک سراسر رنجبارش، به نزد خانواده اش باز می گردد تادرآن مامن مالوف ، آلالم گذشته اش را به فراموشب بسپارد. غافل ازاین که تنهایی زن، رنج مضا عفی است که برشمار زخم های روحش می افزاید...... بااین همه، این بار، روزگار جفاکار گویی برآن است تاآرامش ازدست رفته راباحضور عزیزانش به اوباز گرداند.....
برزخ اما بهشت : نازی صفوی
انتشارات ققنوس تاریخ چاپ : 1387 قطع : رقعی
شماره شابک : 964-311-435-x قیمت : 37000 ریال