با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده بدود
به پرستو، به گل ، به سبزه درود ، به شکوفه ،
به صبحدم ، به نسیم
به بهاری که میرسد از راه ، چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دل هامان زمستان است
ما که خورشیدمان نمی خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشم مان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار ، گریه سر می دهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود
" فریدون مشیری "