![]() |
4 بانک مقالات فارسی 3 |
![]() |
روزی، بر فراز چراگاهی بزرگ ، گوسفندی با بره اش در حال چرا کردن بودند. عقابی بالای سر این دو چرخ می زد و با چشمانی پر از گرسنگی گوسفند وبره اش
را بر انداز می کرد و می خواست به پایین بیاید و شکارش را بگیرد. اما در همین
حین عقاب دیگری در آسمان پدیدار شد و بر بالای سر گوسفند و بره به پرواز در-
آمد . هنگامی که ای دو رقیب همدیگر را دیدند با فریاد های خشم آلود جنگی تمام عیار را آغاز کردند . گوسفند نگاهی به بالای سر خود انداخت و شگفت زده شد.
سپس به بره ی خود رو کرد و گفت :
" چه شگفت کودک من! این دو پرنده شکوهمند با هم نبرد می کنند تا از مقدار بیشتری از آسمان بهره مند شوند ! آیا وسعت این فضای بیکرانه برای هر دوی
اینها کافی نیست؟ بره ی کوچک من! ای کاش هر چه زود تر بین برادران بالدارت صلح و دوستی بر قرار باشد!"
وبره در حالی که معصومانه به آن دو عقاب می نگریست این آرزو را در قلب کوچک خود تکرار کرد .
(جبران خلیل جبران)